نارضایتی جنسی به کدام طلاق منجر می شود؟
نوشته شده به وسیله ی mani rahnama در تاریخ 94/3/31:: 12:6 صبح
گفتگو با دکتر مهدی مسلمی فر، سکسوتراپ و مشاورخانواده
دکتر مهدی مسلمی فر، روانشناس، سکسوتراپ و مشاور خانواده است کهسال ها در مرکز مشاوره خود، به مراجعین، مشاوره های خانوادگی وزناشویی می دهد. با توجه به اینکه امروزه علل اصلی بخشی از طلاق ها،مشکلات و نارضایتی های جنسی زوجین عنوان می شود، در اینگفتگو او به این مسائل پرداخته است.
- در سال های اخیر آمارهایی ارائه شده مبنی بر اینکه از هر 4 ازدواجیکی منجر به طلاق می شود. کارشناسان مسائل اجتماعی و فرهنگی،دلایل بسیاری را برای وجود چنین آمار طلاقی ارائه می دهند.
اما ظاهراً مهم ترین دلیل که جدیداً هم سعی شده بیشتر به آنپرداخته شود، وجود مشکلات جنسی و نارضایتی های زناشویی در میانزوجین است. نظر شما به عنوان یک روانشناس و مشاور زوج درمانی در اینزمینه چیست؟
به طور میانگین با توجه به آمارهایی که گرفته شده و بعضاًهم از طریق ارگان های رسمی اعلام شده ، امروزه تا 50 درصد علتطلاق ها را ناشی از مسائل جنسی می دانیم . البته در کنار روابط جنسی،صمیمیت جنسی را هم بایستی در نظر بگیریم.
این آمار نشان دهنده تحولی است که در جامعه ما در حال وقوع است وانکار آن نیز مشکلی را حل نمی کند. این تحول ناشی از تبدیل یک جامعهسنتی است به جامعه ای که بیش از پیش با مفاهیمی مانند مدرنزندگی کردن، که تنها به استفاده بیشتر از تکنولوژی ختم نشده و بهوضوح دارای بار فرهنگی و اجتماعی برای ما بوده، پیوند خوردهاست.
در این رویکرد که خصوصاً در میان نسل دهه 70 در حال شیوع است، باورهایجدیدی مطرح می شود که گاه حتی در مورد مسائل جزئی تری نظیر"پوشش" و یا "خرده آئین هایی که در مورد آداب آشنایی و ادامهارتباط در قالب یک دوستی" وجود دارد، ناهماهنگ و گاهی درتعارض با مفاهیمی است که برای نسل گذشته، یعنی پدرها وپدربزرگ ها معنا می شده است.
یکی از مهم ترین این مفاهیم که چه از لحاظ تعریف، چه ازلحاظ مناسک و چه از لحاظ کارکرد آن در خانواده دستخوش تغییر وتحول قابل ملاحظه ای شده است، مفاهیم جنسی و اهمیت آن در روابطزناشویی است. به عقیده بنده جالب اینجاست که دامنه این تغییرات آنقدرگسترده و فراگیر بوده که انگار از نسل جدید به نسل هایگذشته نیز در حال تعمیم است. ما می توانیم در بسیاری از آثار ومحصولات فرهنگی به عنوان یکی از مقیاس ها و مظاهر تفکر اجتماعی،شاهد تسری این تغییر دیدگاه باشیم. به نظر من مسئله جنسی درازدواج و طلاق و طور کلی روابط مبتنی بر عاطفه زناشویی، صد در صد هرچقدر که جلوتر برود، اهمیت بیشتری پیدا کرده و توجه واقعبینانه تری را می طلبد. البته این به این معنا نیست که لزوماً طلاق همافزایش پیدا خواهد کرد، بلکه به این معناست که اگر آموزشهای لازم داده نشود و ما فقط دستمان را روی عقربه خطر بگیریم تاکسی آن را نبیند، از خرابی ماشین جامعه پر شتابمان جلوگیرینکرده ایم و امکان افزایش فزاینده آمار طلاق وجود دارد.
به علاوه اینکه عدم برخورد به موقع، مسائل دیگری نیز همچونافزایش آمار ایدز و هپاتیت بی که آمار رسمی در موردشان وجوددارد، را ایجاد می کند. قطعاً این نوع نگرانی ها در مورد ازدواجو سلامت جنسی به طور ناخودآگاه در شریان های حیاتی جنبه هایمختلف انتخاب های یک خانواده رسوخ کرده و باعث می شود که روند ازدواجکاهش پیدا کند. امروزه ما شاهد دختران و پسران بیشتری هستیمکه هنوز وارد زندگی زناشویی نشده اند و یا سبک های جدیدی اززناشویی را جستجو می کنند.
- با توجه به اینکه این آمار، آمار طلاق های حقوقی است و همه مسائلیکه ذکر کردید، نتایج مستقیم و آشکار مشکلات جنسی جامعه ماست، در موردطلاق های عاطفی و پنهان که آمار 80درصد هم برایش ذکر شده،چه می توان گفت و چه اندازه مسائل جنسی در ایجاد ومیزان طلاق های عاطفی تأثیر گذار است؟
متاسفانه طلاق های عاطفی هم آمار قابل توجهی دارد و چون هم کارکارشناسی در موردشان انجام نمی شود و هم مردم حاضر به بازگویی یکسری از مسائل نیستند، آسیب شناسی و آسیب پژوهی آن نیز همیشه بادشواری های همراه است. درواقع اگر گفته می شود، از هر 4ازدواج یکی منجر به طلاق می شود، اگر بخواهیم آمار مسائلیچون سردی روابط خانودگی، روابط خارج از زناشویی و ازکار
افتادن کارکرد واقعی جنسی- زناشویی زوجین را در نظر بگیریم، اینآمار را من از هر 4 ازدواج حداقل 2 ازدواج در نظر می گیرم. طبقآخرین اظهارنظر یکی از اعضای سازمان نظام روانشناسی در صدا و سیما، ازهر 4 رابطه، 3 ازدواج درحال طلاق یا در معرض طلاق عاطفی و سردی روابطزناشویی هستند. برای همین آمار طلاق های عاطفی، بیشتر از طلاق هایحقوقی است.
علاوه بر این در میان خانواده های ایرانی، موارد متعددی وجود دارد کهبه دلایلی نظیر قبیح دانستن طلاق، هزینه های مادی و معنوی که زوجینباید پس از طلاق متحمل آن گردند و نیز مسئلهپیچیده فرزندان، حاضر به جدایی شناسنامه ای از یکدیگرنیستند و طلاق عاطفی را بالاجبار می پذیرند.
منتها به عقیده من نکته ای وجود دارد و آن این است که طلاق های عاطفیرابطه تنگاتنگ تری با مسئله جنسی دارند.
زیرابا توجه به این که غالباً در این نوع از جدایی روابط جنسی قطع میشود، ما می توانیم به عنوان یک مقیاس شروع، طلاق عاطفی را با کاهشقابل توجه روابط جنسی ارزیابی کنیم. بنابراین یکی از اولین نشانه هایشروع طلاق عاطفی در یک خانواده، می تواند کاهش چشمگیر روابطجنسی- زناشویی در میان زوجین باشد.
- پس در واقع مشکلات ناشی از مسائل جنسی بیشتر منجر به طلاق هایعاطفی می شوند تا طلاق های حقوقی؟
بله، نارضایتی از روابط جنسی روی طلاق های عاطفی سریع تر تأثیر میگذارد تا طلاق های حقوقی. طلاق های حقوقی یک جدایی کامل است،نگهدارنده های بیشتری را از دست داده و غالباً دارای ابعادچندگانه و عمیق تری است که می تواند بر موارد دیگریتمرکز پیدا کند.
اما مسائل جنسی در یک طلاق عاطفی که هنوز عوامل مختلفی ازفروپاشی کامل یک خانواده جلوگیری می کنند، غالباً به عنوانمؤثرترین حربه برای مجازات و ابراز تمایل به واگرایی رابطه ازسوی زوجین انتخاب می شوند.
گرچه خود طلاق های عاطفی و بی توجهی به پیامدهای بسطآن در زناشویی نیز پس از مدتی می تواند تبدیل به طلاق های حقوقیشود. به هر حال تا یک حدی آدم ها می توانند فقط به عنوان یک همخانه بهدیگری نگاه کنند و اگر عواملی مانند حضور فرزندان یاحمایت اجتماعی مادی و معنوی پس از جدایی، مفاصل رابطه را به همپیوند نزند، یک واحد زناشویی قادر به ادامه حرکت خود نبوده و یادچار انحراف در مسیر روابط خارج زماشویی می شود.
- آیا می توان گفت افزایش نارضایتی های جنسی و به دنبال آن طلاق،ناشی از زندگی مدرن و معاصر ماست؟ چه پیشینه شناسی درمورد وجود مشکلات زناشویی در میان زوجین، در گذشته وجوددارد؟
شاید این واقعیت داشته باشد که قبلاً روابط جنسی نمی توانست اینقدرتعیین کننده باشد.
چون در گذشته ازدواج ها حتی اگر مبتنی بر کیفیت هایجنسی بود، در مرحله تقاضا این ملاحظات در نظر گرفته می شد و درادامه یک رابطه زناشویی انگار نوعی اجبار اجتماعی درونی شده،نوعی سازگاری را بر اساس هنجارهای از پیش تعیین شده رقم میزد.
الان انتظارات زناشویی افزایش یافته و زندگی ها پیچیدهتر شده است. کیفیت های جنسی ماهیت های پیچیده تری پیداکرده اند و عوامل اجتماعی و هنجارها نیز کارکرد گذشته راندارند.
به عقیده من شعار نسل جدید "من متفاوتم" است و تعاریف و ارزش هایی کهبا محوریت این شعار در حال ایجاد است، حال و هوای جدیدی را ایجاد کردهاست که همه نسل های پیشین نیز در حال تنفس آن هستند. در این حالو هوا آداب و باورهای جدیدی رشد پیدا کرده که مسائل جنسی نیز ازآن مستثنی نیستند. شاید به همین دلیل است که نیاز به کسب مهارت هایزندگی کاملاً محسوس شده است.
جامعه ما بیشتر در حال سپری کردن یک دوره گذار است. امروزهحواشی زندگی مشترک چندبعدی شده، فرم ارتباطات عوض شده ونیازها، محرک ها و پاسخ ها تغییر پیدا کرده است. خروجیهمگی این موارد در ارتباطات زناشویی گویی منجر به این شدهکه مسائل جنسی برجسته تر از قبل و دارای کارکرد جدی تر و بااهمیت تریشود.
پیچیدگی های اقتصادی، شبکه ارتباطات گسترده وکنترل نشده که با حجم شگفت آوری ارائه می شود و نیز تغییراتساختاری اجتماعی و شغلی، همگی زندگی معاصر را اینقدرچندگانه و پیچیده کرده است که در میان این همه،داشتن رضایت جنسی تبدیل به مهم ترین مؤلفه یک زندگی مشترک برایبقای آن در کنار تمامی مشکلات مذکور شده است.
در گذشته مسایلی نظیر همسایگی، وجود یک سری اعتقادات مشترککه از سوی خانواده مورد پذیرش بود و حتی گاهی یک شناختاولیه، می توانست منجر به یک ازدواج شود. مسائل جنسی نیز بیشتر بهعنوان بخشی از روند زندگی محسوب می شد که نسبت به الان پساز گذشت دوره های کوتاه تری معطوف به تولیدمثل و فرزندانبود.
اما الان مسائلی مثل ظرفیت لذت های معاشرتی، انتخاب و همسانی مسیرهایشغلی و تحصیلی، مسائل اقتصادی و وابستگی های عاطفی پیش ازازدواج اهمیت بیشتری پیدا کرده و باعث می شود خانواده در جامعهای که کارکرد و ضریب تأثیر والدین بر روی فرزندان نیز دچار تحولشده است، دچار چالش های متفاوتی نسبت به گذشته شود.البته این مسئله ای نیست که صرفاً بخاطر مدرن شدن جامعه اتفاقبیفتد.
علاوه بر مدرن شدن، چندگانه شدن و چند پاره شدنهم وجود دارد. ما در مسائل فرهنگی و اجتماعی در حال تحول وتغییریم و این تغییر لزوماً درجهت مدرن شدن نیست. یعنی به جهتپیشرفته تر شدن و تکنولوژیک تر شدن ما نیست. بسیاری از مشکلاتخانوادگی و حتی معضلات اجتماعی ما به نوعی با مسئله جنسیپیوند خورده است. بسیاری از مواقع اصلاً نمی دانیم کجا داریم میرویم.
برنامه ریزی و مدیریت واحدی برای سر وسامان دادن به این نوع مسائلوجود ندارد. این چندگانگی و مجمع الجزایری شدنفرهنگ اجتماعی ما، که به عقیده بنده به دلیل نبود متولی مؤثرواحد است که بتواند در این حوزه مسائل را در کنار هم مدیریت و برنامهریزی کند، باعث شده که هر کدام از این قسمت ها به یک سمت و سویی حرکتکند و همخوانی ها نسبت به گذشته کمتر باشد. مثلاً هنوز در موردمسائلی مثل ازدواج موقت و قوانین و کارکردهای عرفی آن، آرای مختلفیوجود دارد.
ما هنوز نتوانستیم به لحاظ اجتماعی و فرهنگی پیشنهادهایی رابرای نیاز جنسی زنان مطلقه یا جوانان مجردی که به هر دلیل قادر بهازدواج نیستند، اجرایی کنیم. گرچه ممکن است به لحاظ قانونی،قوانینی هم در این زمینه داشته باشیم، اما به لحاظ اجتماعی وفرهنگی هنوز به درستی فرهنگ سازی نشده است.
در نتیجه این افراد به جای داشتن یک رابطه جنسی سالم و درچارچوب، مجبور به پنهان کاری و دست زدن به روابطپرخطری می شوند که هم برای سلامت جنسی خودشان و هم برای سلامتجنسی جامعه خطرناک تر است.
- بنابراین این موضوع به این معناست که در زندگی های گذشتهاساساً مشکلات زناشویی و نارضایتی های جنسی وجود نداشته یا اینکه منجربه طلاق نمی شده است؟
همانطور که گفتم در قدیم به دلیل فشار خانواده و اجتماع و بافتسنتی خانواده ها، قبح مسئله ای به نام طلاق و حتی طولانی و سخت تربودن شرایط حقوقی طلاق، این مسئله کمتر می توانست به طلاق منجر شود.انگار در گذشته یک کنترل عرفی و اجتماعی طبیعی در مورد قبیحدانستن طلاق، منجر به جلوگیری از طلاق گرفتن می شدهاست.
این به این معنا نیست که لزوماً درگذشته رضایت جنسی بیشتری وجودداشته، اما به هر حال زن و شوهر سعی می کردند به زندگی ادامهدهند. در واقع زندگی های قدیم فقط زندگی های مستدام تر وبادوام تری بوده است.
فرهنگ و اجتماع و باورهای دینی این دوام را کنترل می کرده وهزینه های جدایی برای فرد خیلی بیشتر از هزینه هایی بوده که فرد الانلازم است پرداخت کند. این مسئله اول است. دوم اینکه قبلاً اینمسئله اینقدر هم پررنگ نمی شده که کار به طلاق بکشد؛چراکه سطح انتظاراتی که افراد الان از روابط زناشویی و عاشقانه وسلامت جنسی دارند، کاملاً متفاوت با گذشته و بسیار بالاتراست.
در گذشته فرد سطح انتظارات بسیار پایین تری داشته و حتی درمورد مسائل اقتصادی استاندارد پایین تری را برای آمادگیشروع به زندگی در نظر می گرفته است. ارتباطات در یک دایرهمحدودی شکل می گرفته که فرد در آن راحت تر می توانست احساس رضایتداشته باشد. اما الان زندگی و سطح توقعات افراد پیچیدهتر و نیازهای افراد متفاوت شده است.
این موضوع در همه زمینه ها اتفاق افتاده است. در همه ابعاد؛ از مسائلجنسی تا تربیت کودک شاهد موقعیت های متفاوتی هستیم که برخلافگذشته مسئله زا شده اند و نیازمند آموزش و کسب مهارت هستند.امروزه خانواده ها خواهان سطح استاندارد بالاتری در همه وجوهزندگی شان هستند.
- سؤال بعدی من در مورد سهم گسترش پورنوگرافی از طریقرسانه های مختلف در ایجاد مشکلات و نارضایتی های زناشویی است. به نظرشما این موضوع چقدر می تواند تأثیر گذار باشد؟
"پورنوگرافی" براساس تعریفش که تجسمی بی پرده از مسائلجنسی باهدف تحریک یا ارضای جنسی است، می تواند موضوع یکگفتگو یا بحث مستقل باشد. واقعیت آن است که در چند دههاخیر، با گسترش فرهنگی که موضوعات جنسی را تابو نمیداند،صنعتی با محوریت تولید و مصرف محتوای پورنوگرافی ایجادشدهاست که گسترش رسانههای صوتی و تصویری و اینترنت در شکوفاییاین صنعت نقش مهمی داشته است. البته کشورهای مختلف قوانین متفاوتی دراین زمینه دارند.
ما الان شاهد عکس دختر بچه هایی هستیم که آرایش می شوند و رویجلد مجلات چاپ می شوند. این در بسیاری از کشورهای دیگرجرم است و نوعی پورنوگرافی محسوب می شود. نه به خاطر اینکهکسی قرار است با دیدن این عکس ها تحریک شود، بلکه اینها زمینه ای رابرای بروز یک فرهنگ غلط ایجاد می کند و ممکن است در دراز مدتبرای افراد سوءرفتارهایی را ایجاد کند.
دیدن مدام تصاویری از این دست می تواند منجر به ایجاد اختلالی شود کهدر روانشناسی به آن وُیریسم (چشم چرانی) گفته می شود.ولنگاری های دیداری که حتی می تواند به خودارضایی منجر شود، توسطهمین نوع عادی شدن ها در جامعه ایجاد می گردد.
مسایلی از جنس پورنوگرافی می تواند حتی بسیاری از تصاویرذهنی فرد را تحت تأثیر قرار دهد. تا جایی که فرد حین داشتن رابطهجنسی، تصاویر دیگری را در ذهن خود جایگزین همسرش کند.
همه اینها یک زنجیره است که می تواند از جایی شروع شده و منجر بهمسائل دیگری هم شود؛
مثل شکل گیری روابط خارج از زناشویی که پس از رواج برخی ازسریال های ماهواره ای قبح آنها شکست و افزایش فزاینده ای داشت.
همه اینها ناشی از آن است که ما قبل از آماده شدن برای مواجهه بابسیاری از مسائل، با آنها مستقیماً برخورد کرده ایم و از قبل به فکرآموزش و پیشگیری نبوده ایم.
در دوره ای که شاهد رواج تبلیغات جنسی در گوشه و کنار اکثر سایتهای اینترنتی و زیرنویس سریال های ماهواره ای هستیم، مباحثی مانندپورنوگرافی اهمیت بیشتری پیدا می کند. خصوصاً اینکهکودکان را با سؤال های زیادی رو به رو می کند و در مقابل جواب هایی کهبعضاً به درستی داده نمی شود.
از طرف دیگر عدم وجود آموزش های منسجم در مورد جنس مخالف و روابطجنسی پس از بلوغ، یک نظام چندگانه و ناهمگن را درسیستم زندگی ما ایجاد کرده، که منجر به تعارض مفاهیم میان نسل هاشده و باعث شده نسل جدید به جای اعتماد به داشته های نسل پیشین،خود شروع به تجربه کند.
در واقع در فضای جامعه امروز ما شاهد نوعی " تورم جنسی " هستیم کهفیلم ها، عکس ها و وسائل جنسی می تواند به این شدت بحث بر انگیزشود.
ما در کلینیک ها می بینیم که فرد در جواب علت روابط خارج از زناشوییخود عین دیالوگ های سریال های ماهواره ای را عنوان می کند و ایننشان می دهد که اینها از جایی آموزش داده شده است؛ گرچهباید تأکید کنم این سریال ها تنها علت شیوع این موارد نیستند و تنهایکی از نقاط عطف محسوب می شوند.
دلایل دیگری هم برای همه این مسائل جنسیِ پیش آمده وجوددارد، که همان عدم آموزش صحیح و پاسخ ندادن به سؤالات جنسیکودکان و نوجوانان است. اینکه بچه های ما آموزش جنسی را ازهمسالان خود در مدارس و دایره های دوستی و یا از طریق اینترنت وبولوتوث و موبایل دریافت کنند، قطعاً مطلوبیت ندارد.
در همه جای دنیا جنبش هایی علیه پورنوگرافی وجود دارد و حتیروز 28 اکتبر یا 7 آبان را به عنوان روز مبارزه باپورنوگرافی نامگذاری کرده اند. بنابراین ما با یکپدیده جهانی مواجه هستیم که به دلیل سود سرشاری که عاید تهیهکنندگان می کند، مدیریت می شود. برای مقابله با آن نیز نیاز بههوشمندی و درایتی بیشتر از اعمال فیلترینگ داریم.
همچنین در پاسخ به پرسش شما می توان به آسیب هایروانشناختی ناشی از پورنوگرافی نظیر شرطی سازی نابهنجاریهای جنسی، تشدید و ایجاد عوامل مختلف اعتیاد جنسی، تغییر آستانه تحریکجنسی و نیز اختلال در عملکرد طبیعی برانگیختگی وارگاسم خصوصاً در زنان اشاره کرد. ضمن آنکه پورنوگرافییکی از زمینه سازها و تأثیر گذار آغاز انحرافات جنسی است.
- آقای مسلمی فر به خودارضایی اشاره کردید. آیا خودارضایی هم می تواندبر نارضایتی های جنسی پس از ازدواج تاثیرگذار باشد؟
خودارضایی در سنینی می تواند به دلیل عدم داشتن فعالیت های فیزیکیمناسب، مدیریت نکردن خانواده، کنجکاوی های جنسی و... افزایش پیداکند.
در مورد بعد از ازدواج نگرانی در مورد تداوم این رفتار است که میتواند تبدیل به یک رفتار عادتی سوء شود. اما باید توجه داشت که اینمسئله قابل حل و درمان است و این را نباید به عنوان یک انحراف جنسیبنیان کن در نظر بگیریم و کنار مسائلی همچونروسپیگری یا رابطه خارج زناشویی قرار دهیم.
- در شرایطی که عنوان می شود اکثر درخواست های طلاق از طرف زناناست(حدود 80 درصد)، و با توجه به شغل شما به عنوان مشاور و سکستراپیست، مراجعه کنندگان مشکلات زناشویی بیشتر خانم هاهستند یا آقایان؟
بیشتر مراجعه کننده ها خانم هستند که برای حل مشکلات زناشویی، رواندرمانی و حتی زوج درمانی مراجعه می کنند. آقایان به دلیل غرور و تعصبمردانه ای که به لحاظ عرفی دچار آنند در بسیاری از مواقع حتیحاضر به پذیرفتن این نوع مسائل و مراجعه به مشاور و روانشناسنیستند و این را به حساب نقطه ضعفی برای خود می دانند که بایدپنهانش کرد، لذا کمتر حاضر به مراجعه می شوند.
از طرفی هم راحت تر در روابط جنسی ارضا می شوند و واقعاً کمتر به لحاظروانشناختی دچار بحران های جنسی هستند. از لحاظ بیولوژیکچرخه جنسی یک مرد هم به لحاظ برانگیختگی و هم به لحاظپروسه ارضا ساده تر است و حتی نقاط تحریک پذیر کمتری در بدنمردان وجود دارد. در صورتیکه زن ها هم مکانیزم پیچیده تریداشته و هم نیازهای عاطفی و احساسی بیشتری را در رابطه داراهستند.
ما آمار بالایی از سردمزاجی جنسی در میان زنان به دلیل ارضا نشدننیازهای جنسی- عاطفی و فانتزی های ذهنی آنها در زمان برقراری روابطجنسی داریم که غالباً ناشی از ظرافت های آمیزشی زنان و ناآگاهیهای مردان در برقراری یک ارتباط کامل و همه جانبه است.
به همین دلیل فشارهای جنسی روی خانم ها بیشتر است. برای زنان،گفتگو، صمیمیت و معنویت روابط جنسی، مسائل عاطفی و حتیفانتزی ها در تحریک و ارضا نقش متفاوتی را ایفا می کند و زنان و مردانباید بر این تفاوت های جنسی آگاهی داشته باشند.
- این سوال من به نوعی عکس سوال اول است. اگر نارضایتی جنسی منجربه طلاق می شود، رضایت جنسی و زناشویی در یک خانواده، چقدر میتواند تضمین کننده دوام زندگی باشد و در کنار دیگر مشکلاتاقتصادی، فامیلی و اجتماعی، باعث ادامه یافتن زندگی زناشوییشود؟
در ابتدا لازم است به این نکته اشاره کنم که ما روابط جنسی را نبایددر قالب ارضای جنسی خلاصه کنیم. داشتن یک خلوت و یک فضای معنوی وعاطفی برای زن و شوهر که در آن فضا با هم حرف بزنند و چالش هایخود را بیان و حل کنند، زناشویی خود را تجدید کنند و خاطراتشان رایادآوری کنند، همگی در مجموعه روابط جنسی قرار می گیرد.
مسائل زناشویی فقط مختص به اتاق خواب نیست. و لذت زناشویی تنها شاملهم آغوشی نمی شود. اتفاقاً غالب روان درمانگران جنسی بر اینباورند که این اتفاقات روزانه است که پیش نیاز داشتن روابط جنسیخوب و کامل است.
هیچوقت یک عامل نمی تواند تضمین کننده باشد، بلکه همه حریم هایجانبی زندگی همچون آداب احترام و معاشرت و حمایت ازیکدیگر مواردی بسیار مهم در رضایت از زندگی مشترک محسوب میشوند؛ چراکه عشق در زندگی مشترک چیزی جز آزادی و حمایتاز یکدیگر نیست. و همین عشق دارای رابطه تنگاتنگی باروابط جنسی و داشتن رضایت از زندگی مشترک است.
در واقع یک رابطه متقابل و دوطرفه میان رابطه جنسی و عاشقانه با تعادلدر جنبه های دیگر زندگی همچون مسائل اقتصادی، اخلاقی وخانوادگی وجود دارد.
به این معنی که وجود یک رابطه زناشویی رضایت بخش خود ناشی از رضایت ازدیگر جنبه های زندگی است و از طرف دیگر هم رضایت اززناشویی خود می تواند دیگر مشکلات زندگی را همچونشرایط اقتصادی بد یا مشکلات اخلاقی و خانوادگی تا حدود زیادی روبه بهبود قرار دهد.
در واقع رابطه جنسی می تواند خروجی و عقربه هشدار در کلیت یکزندگی مشترک باشد. برای مثال 3 شیفت کار کردن قطعاً روی مسائلجنسی تأثیر نامطلوب می گذارد یا یک استرس شغلی می تواند منجر بهکاهش تمایل جنسی و حتی خاموشی موقت آن گردد.
بنابراین همه چیز یک زندگی مشترک و داشتن یک رابطه جنسیرضایت بخش صد در صد دست 2 نفر نیست و عوامل مؤثر دیگری هم وجوددارد. با این وجود در این میان، عوامل جنسی می تواند به دست 2 طرف تاحدود زیادی کنترل شده و حتی روی روابط دیگر هم تأثیر گذارشود.
- در نهایت اینکه اگر بخواهیم راهکارهایی را هم به عنوانپیشگیری و هم به عنوان درمان برای حل مشکلات جنسی- زناشوییبجای رفتن به سوی طلاق و جدایی ارائه دهیم، به عنوان یک روانشناس ومشاور خانواده چه پیشنهادهایی دارید؟
اولین راهکار از نظر من شناخت ظرفیت ها است. در درجه اول به عنوانپیشگیری، فرد قبل از ازدواج باید در مورد مسائل جنسی خود،شناخت و آگاهی داشته باشد. در مورد علائق، فانتزی ها وپتانسیل های خودش با مطالعه، مراجعه به مشاور و انجام تست هایمختلف آگاهی کسب کند.
اینکه افراد به لحاظ کارکرد جنسی و علائق شخصی اشتراکاتی با هم داشتهباشند، قسمت زیادی از این را می توان قبل از ازدواج با این مراجعات ومشاوره ها و مطالعه های جانبی شناخت و پیش بینی کرد و حتی برایآن چاره اندیشید. حتی این شباهت ها چیزی نیست که لزوماًباید از قبل وجود داشته باشد؛
چرا که می توان با آموزش و آگاهی از این ظرفیت ها، مهارتهای جنسی را کسب کرد. هر کسی باید نیم نگاهی به گذشته خود ونیازهایشان داشته باشند و بر خواسته ها و توقعات جنس اش از زندگیمشترک آگاه باشد.
در کنار همه اینها، برای پس از ازدواج نیز باید در نظر داشت کهنهایتاً ازدواج، ضرب شخصیت هر شخص در شخصیت فرد دیگری است و اینحاصلضرب نتیجه متفاوتی از فردیت هر یک از آنها ارائه می دهد. مشکلی کهبعد از ازدواج وجود دارد، این است که افراد تا زمانیکه مسئله حاد ومزمن نشود، سراغ درمان نمی روند.
توصیه من این است که افراد باید به کیفیت رابطه شان هم توجه کنند؛چرا که اگر تنها به حداقل ها توجه شده و تنها به این بسندهشود که ما مشکل نداریم و بد نیستیم، در دراز مدت دچار بحران میشوند.
لذا باید برای حداکثر ها هم ارزش قائل شد و برای داشتن رابطه خیلیبهتر هم تلاش کرد. توجه به همین موضوع باعث می شود مشکلات زودترشناسایی شده و برای حل آنها اقدامات لازم صورت پذیرد.
کلمات کلیدی :